سهواء

لعل لبت صهبای من / آن دل که بردی، باز ده

سهواء

لعل لبت صهبای من / آن دل که بردی، باز ده

اعترافی به مناسبت سالگرد وبلاگ

به نظر من انتخاب نام از سخت ترین کارهاست، چه این نام مربوط به یک شیء باشد، چه مربوط به اسم یک شرکت، چه انسان، و چه وبلاگ، همیشه سخت است. در مواجهه با هر چیزی اولین مطلبی که جلب توجه می کند نام آن است، وقتی کسی میگوید فلان کارخانه فلان ماشین را تولید کرد، میگویند نامش چیست. وقتی فرزندی در خانواده ای متولد میشود، فامیل ها اول نام او را میپرسند. وقتی شرکتی تاسیس میشود، اول نامش ثبت میشود و وقتی وبلاگی نگاشته میگردد، اول چیزی که خودنمایی میکند نامش است.

از این رو "نام" این کلمه 3 حرفی، کلی حرف دارد. مطلب در دلش زیاد است. بازگو کننده نوع نگاه ها و زیبایی دهنده به مُسمّی خودش است. همانطور که میدانید میگویند حضرت رسول (صلی الله علیه وآله و سلم) میفرمایند: از حقوق فرزند برگردن پدرش انتخاب نامی نیکو برای اوست. این انتخاب نام نیکو، نه تنها از حقوق فرزند است، که از حقوق هرچیزی که به ما تعلق دارد هم هست.



یک سالی از ولادت وبلاگم، با تمام فراز و فرود هایش، و با تمام بودن ها و نبودن هایم، میگذرد. اما انتخاب نام این وبلاگ خاطره ای شیرین برای من به یادگار گذاشت. آن روزها که بدنبال نامی برای شروع بودم، به وبلاگ های زیادی سر زدم، نام های زیادی دیدم و خواندم، اما هیچ یک جلب توجه نکردند. تا اینکه روزی مشغول شنیدن آهنگی بودم. که شاعر میگفت:

ای دلبر زیـبای من / ای سرو خوش بالایِ من

لعل لبت صهبایِ من / آن دل که بردی بازده


و من تکرار میکردم:

ای دلبر زیـبای من / ای سرو خوش بالایِ من

لعل لبت سهوایِ من / آن دل که بردی بازده


کلمه سهوا من را به خودش جذب کرد.

با خودم گفتم: سهوا!! عجب کلمه زیبایی. حالا معنایش چیست؟

سرچی در اینترنت زدم و به لغت نامه ها مراجعه کردم، اما چیزی ندیدم. کلمه ای با این املا نبود. گفتم: خب اشکالی ندارد، خودمان معنایش میکنیم، سهوا یعنی فراموش شده(ها). به معنای شعری که میخواندم هم میآید.

این نام را برای وبلاگم برگزیدم و پس از آن هرکس معنای این لغت را میپرسید میگفتم: سهوا یعنی فراموش شده(ها)! حال آنکه چنین معنایی حداقل در هیچ لغت نامه ای نبود.

مدتی گذشت و یکبار دیگر که مشغول شنیدن آهنگ مذکور بودم، مجدد این بیت نظرم را جلب کرد. اما این بار چیز دیگری میشنیدم. صهبا!! مصرع را در اینترنت سرچ زدم و دیدم: بله، یک اشتباهِ بزرگ ولی دلچسب! کلمه "صهبا" را "سهوا" شنیده بودم!

دیگر به روی خودم نیاوردم. گفتم: قسمت بوده:). حتی شعر بالای وبلاگم را هم تغییر ندادم. روزی یکی از خوانندگان محترم به آن شعر ایراد گرفتند و گفتند آن سهوا نیست و صهباست، اما آن روز کار از کار گذشته بود و من متوجه اشتباهم شده بودم. و لذا با خونسردی تمام جواب دادم: بله میدانم، ازدستی آنطور نوشتم. :دی

خلاصه این نوع نگاه به "سهوا" ادامه داشت تا چندهفته پیش. وقتی دخترِ دختر خاله ام بدنیا آمد، نام صهبا را زیاد میشنیدم و باعث شد تا مجدد به دنبال معنای سهوا بگردم. سرچ های متعددی انجام دادم تا اینکه درنهایت یافتم. "سهوا" نبود، ولی "سهواء" بود. یعنی"ساعتی از اول شب". و گویا همین سهوایی که من تلفظ میکردم، نگارشش سهواء بوده است، نه سهوا. خلاصه اینکه از همان روز تصمیم گرفتم نام وبلاگم را تغییر دهم، و به عبارتی اصلاحش کنم. دنبال بهانه ای بودم، که به مناسبت فرارسیدن سالگرد تولد وبلاگ، فراهم شد.

این هم از وظیفه ی خطیر انتخاب نام نیکو برای وبلاگم، که خیلی خوب(!) از پسش برآمدم.


ان شا الله انتخابِ نام های بعدی:دی

-------

از امروز نام وبلاگم "سهواء" است.

ولادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و آغاز دهه کرامت، مبارک.

پرسشی بی پاسخ!

دیشب، در مراسم احیا، آن هنگام که مصحف الهی را مقابل صورت خود گرفته بودم، مطلبی را در ذهن مرور کردم. مینویسم، بخوانید:


زمانی که مختار، آن انتقام گیرنده کرار، از سفر مکه به کوفه بازگشت، به دیدار زعمای شیعه رفت. یکی از این بزرگان عبیده بود. به حجره اش که داخل شد او را غرق در بساط شراب دید، گفت: من به پرسشی بی پاسخ رسیده ام عبیده! چطور میشود عشق به حسین را در دلی جای داد که آلوده به شراب است؟!

من نیز به پرسشی بی پاسخ رسیدم! چطور میشود خانمی، آن هنگام که در مراسم شب های قدر قرار دارد، موهایش پریشان است و صولتش چشم ها را به خود خیره میکند، قرآن مجید را مقابل صورت بگیرد، خداوند را به اسمائش قسم دهد و اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار زمزمه کند؟! و نه تنها فقط این، بلکه امید دارد و امیدوار به رحمت الهی است!

جُستاری در سخنان رهبر انقلاب، مورخ 92/05/06

نونزدهم ماه مبارک1434، رهبر معظم انقلاب میهمان و یا شاید میزبان جمعی از دانشجویان کشور بودند. در این نشست که ابتدایش با صحبت های برخی از دانشجویان آغاز شد، حضرت آقا فرازهای گران سنگی ایراد فرمودند. فرازهایی که توجه نه تنها قشر دانشجو که غیر دانشجویان را نیز به خود جلب کرد.



برخی از آن نکات و جایگاه آنها در جامعه امروز را بیان میکنیم:

حضرت آقا در ابتدای سخنانشان به قضایای 88 اشاره فرمودند و فرمودند(به بیان خودمان)، اتفاقات سال 88 را بایستی اهم و مهم کرد، اصلی فرعی نمود، در کنار درگیری هایی که رخ داد، بله، ظلم هایی هم شد. اما گاهی نمیشود ظالم را از مظلوم درست سوا کرد، گاهی ظالم در برهه ای مظلوم هم هست، اما این فرع قضیه بود. اصل قضیه آن بود که عده ای دم از تقلب زدند، و نزدیک بود ملت را به جون هم بیاندازند. اگر ملت ما بصیرت نمیداشتند این اردوکشی های خیابانی به دعواهای گروهی میانجامید و سرنوشت ایران هم مثل مصر میشد، مثل سوریه میشد و مثل خیلی از بلاد همسایه میشد. این اتفاق کوچکی نیست، اشتباه کوچکی هم نیست. اصل این بود. این مضامین در راستای صحبت های یکی از دانشجویان مطرح شد اما حقیقت امر این است که این سخنان لازم بود، نه به جهت جواب به آن دانشجو، که به لحاظ جواب دادن به جوی که این روزها در خبرگزاری ها و محافل سیاسیِ خصوصی و عمومی به منظور آزادسازی عوامل اصلی و دایه داران تقلب سال 88 به راه افتاده است. عده ای تصور میکنند دولت آینده باید با عوامل ناامنی های سال 88 کنار بیاید، آنجا که آقایی میگوید: "زندانیان سیاسی که اکثر آنها جرمی جز انتقاد ندارند آزاد شوند(که البته حقیقتا برخی این طور هم هستند)، اما بعد میگوید و تکلیف آقایان موسوی و کروبی نیز روشن شود، اگر لازم است که توبه کنند آیا نیازی به عذرخواهی و توبه آقای احمدی نژاد نیست؟" خلاصه کلام اینکه سخنان حضرت آقا خط کشی نظام را نسبت به برهم زنندگان نظم و آرامش سال 88 کاملا مشخص میکند، و با توجه به سخنان ایشان اگر اصلی فرعی کنیم میبینیم این افراد خطای کمی مرتکب نشده اند!!


حضرت آقا در ادامه بر لزوم آرمان گرایی و در عین حال توجه به واقعیت تاکید نمودند. فرمودند:" آرمانگرائى بدون ملاحظهى واقعیتها، به خیالپردازى و توهّم خواهد انجامید. وقتى شما دنبال یک مقصودى، یک آرمانى حرکت میکنید، واقعیتهاى اطراف خودتان را باید بسنجید و بر طبق آن واقعیتها برنامهریزى کنید. بدون دیدن واقعیتهاى جامعه، تصور آرمانها خیلى تصور درست و صحیحى نخواهد بود، چه برسد به دستیابى به آرمانها." حضرت آقا پس از این مطالب چند نکته را گوش زد میکنند، یکی اینکه حواسمان باشد، گاهی "واقعیت ها" ساخته و پرداخته ی هوچی گری و شایعه پراکنیست. باید بین این واقعیت های توهمی و اصل واقعیت تمیز قائل شویم که اگر اینطور نباشد منجر به اشتباه در محاسبات میشود. مثالی هم که میزنند مثال فرار نخبگان است. دیگر اینکه بیان میکنند، صرف آرمان خواهی و عدم تلاش برای حصول نتیجه، براساس واقعیات، فایده ای ندارد. اینکه امام فرمودند ما بدنبال تکلیف هستیم. آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبود؟ نه اینطور نیست. امام این همه سختی ندیدند که آخرش به نظام اسلامی ختم نشود! تکلیف مداری به بیان آقا این است که "انسان در راه رسیدن به نتیجهى مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند؛ برخلاف تکلیف عمل نکند، ضدتکلیف عمل نکند، کار نامشروع انجام ندهد؛" نه اینکه نتیجه هرچه شد، شد؟! و بعد میفرمایند " آن کس که تکلیف خودش را انجام داده، مسئولیت خودش را انجام داده، کار شایسته و بایسته را انجام داده است و همان طور که قبلاً گفتیم، واقعیت ها را ملاحظه کرده و دیده است و بر طبق این واقعیت ها برنامهریزى و کار کرده، آخرش هم به نتیجه نرسید، خب احساس خسارت نمیکند؛ او کار خودش را انجام داده". پس اینکه عده ای در انتخابات گذشته خود را اصلح میدانستند و بدون توجه به واقعیت های جامعه دم از تکلیف میزدند و امروز صحبت از پیروزی در عین شکست ظاهری میکنند. نه تنها پیروز نیستند بلکه شکست خورده اند و ضربه ای هم بر بدنه اصولگرایان وارد کردند (هرچندکه بنظر بنده لازم بود). این افراد همچون سلیمان ها و رفائه های زمانِ مختار هیچگاه ضرورت های زمانه خود را درک نکرده اند و نمیکنند. دم از تکلیف میزنند در حالی که در کوس تفرقه و شکست میدمند(اسنادش هم موجود است). و جمع بندی اینکه لازم است در عین آرمانگرایی، واقع نگر هم باشیم، و این لازمه هر زندگی سالم و متعالی ای است.


حضرت آقا در ادامه بیاناتشان بر وجود شور و نشاط در دانشگاه ها تاکید میکنند، اما این شور و نشاط را از راه مباحثات علمی، سیاسی و اجتماعی میدانند، نه از راه هایی که برخی افراد متصورند. رهبری معظم به دانشجویان چند خط میدهند، میگویند بر روی موضوعاتی چون، حماسه اقتصادی، بیداری اسلامی و علل موفقیت یا شکست آن، مقایسه بیداری های اسلامی با جمهوری اسلامی ایران، اقتصاد مقاومتی، سبک زندگی و عمق راهبردی نظام بحث کنید، گفتگو کنید، البته تا جایی که به دعوا و کدورت نیانجامد. بنظر نگرانده این موضوعات و بحث ها تنها مربوط به محافل دانشگاهی و حضوری نیست. افراد و فعالین فضاهای مجازی هم موظفند در این زمینه ها کارکنند. شمایی که در وبلاگ، پلاس، فیس یا هر جای دیگری که حضور دارید تمرکزتان بر نوشتن متون صرفا ادبی، یا شرح حالیست، و یا گرفتار محیطهای گل و بلبلی هستید، این ها موضوعات روز کشور است و به فرموده حضرت آقا، پرداختن به آن وظیفه است. جنگ نرم، توجه به مبانی فکری اسلامی ایرانیمان و پرورش و گسترش آنهاست، خودمان را به واسطه حضور در چند محیط مجازی و رفتار انفعالی گول نزنیم.

بیایید در این موضوعات تحقیق کنیم، فکر کنیم، و در وبلاگها و پیج هایمان بنویسیم، هرچند که اشتباه باشد. مهم نیست، همینش هم خوب است، خودش ایده میسازد، فکر میسازد. به قول رهبر معظم انقلاب فکر کنید و بگویید حتی اگر اشتباه باشد، بالاخره یکی پیدا میشود که اصلاح کند، ولی بی نظر نباشید، غافل از مسائل مهم مملکتتان نباشید.


مشروح صحبتهای حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) را از این جا بخوانید.

شهر رمضان

و دوباره ماه میهمانی خدا فرارسید، ماهی با ویژگی ها و خصوصیات خاص خود. چه از آن جهت که بر سر سفره حضرت یار مینشاندمان و از طعام های الهی اش مطنعممان میگرداند، و چه از آن جهت که سبک های زندگی را کاملا متغیر الاحوال میسازد. آن حول حالنا بیشتر در این ماه محقق میگردد، و اگر خوب بهره برده باشیم میشود همان الی احسن الحال.


این سبک زندگی حَوِّل میشود، برای هر قشری به مرام خودش، اما گاهی الی احسن الحال نیست. خصوصا آن زمان که زیاد غرق در شب زنده داری های بیهوده- بخوانید سیرو سیاحت های گاهاً زائد اینترنتی، وب گردی، و شبکه های اجتماعی و ... -  شده باشیم. آنجاست که آخر ماه فرا میرسد و مصداق خسرالدنیا و الآخره قرار میگیریم.



-----------

س1: باشد که جرعه ای از چشمه حیات ماه مبارک سیراب شویم.

گذاری با نهج البلاغه

از فعالیت های معمول این روزهایمان خسته شده بودیم، مِن باب نمک اوقاتِ پرهیاهویمان سری به کتاب گوهربار نهج البلاغه زدیم.

 

آن گوهری که کیسه ما را پر کرد، این سخنان بود:

فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ(معادل ضرب المثلش، زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد!)

به خدا سوگند! باور نمیکنم بنده ای که زبانش را حفظ نکند، تقوایی سودمند بدست آورد. زبان مومن پشت قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبانش قرار دارد، یعنی مومن هرگاه بخواهد سخنی گوید نخست می اندیشد، اگر نیک بود اظهار می کند و چنانچه ناپسند و بد بود پنهانش می دارد. ولی شخص منافق آنچه بر زبانش آمد میگوید و پیش از آن نمی اندیشد که کدام به سود و کدام به زیان اوست؟

 

 

این زبان، وزنش کم است اما بدمصب! تاثیر، فواید، و عقوباتش زیاد. گاها انسان بر زبانش سخنانی میراند که راننده سخن را به بیراهه میبرد و گاها مطلبی میگوید که تاثیرش بیش از چندین ساعت مجلس وعظ و نصیحت است. این بشر دو پا، همیشه خدا هم درگیر افراط و تفریط است، زمانی که میبایست پر گوی باشد کم گوی است، و آن هنگام که وظیفه اش سکوت است، قیل و قال میکند

به قول ژرژ هربرت :یا درست حرف بزن یا عاقلانه سکوت کن!