سهواء

لعل لبت صهبای من / آن دل که بردی، باز ده

سهواء

لعل لبت صهبای من / آن دل که بردی، باز ده

بهانه!

بعد از شبگرد (ره) انس و الفت گرفتنم با دنیای مجازی سخت شده.

مدتی حضور پیدا میکنم اما رمقی برای ادامه نمیمونه.

خیلی از آن خاطرات گاه و بی گاه به سراغم میاد و در ذهنم مرور میشه. کوتاهی ها و اذیت ها، خوشی ها، رفقای مجازی و حقیقی، چای نوشیدن ها، قدم زدن ها و رویاپردازی ها با آمیرزا، فیدهای پیامکی، فیدهای حضوری و فید خوانی ها، همه و همه!!



اما این بار، موضوع و بهانه ای تازه برای ورود مجدد به دنیای مجازی بوجود آمده.

با امید به لطف خدای رحیم، و درس گرفتن از گذشته، امیدوارم موفقیت در پیش باشه.


اعترافی به مناسبت سالگرد وبلاگ

به نظر من انتخاب نام از سخت ترین کارهاست، چه این نام مربوط به یک شیء باشد، چه مربوط به اسم یک شرکت، چه انسان، و چه وبلاگ، همیشه سخت است. در مواجهه با هر چیزی اولین مطلبی که جلب توجه می کند نام آن است، وقتی کسی میگوید فلان کارخانه فلان ماشین را تولید کرد، میگویند نامش چیست. وقتی فرزندی در خانواده ای متولد میشود، فامیل ها اول نام او را میپرسند. وقتی شرکتی تاسیس میشود، اول نامش ثبت میشود و وقتی وبلاگی نگاشته میگردد، اول چیزی که خودنمایی میکند نامش است.

از این رو "نام" این کلمه 3 حرفی، کلی حرف دارد. مطلب در دلش زیاد است. بازگو کننده نوع نگاه ها و زیبایی دهنده به مُسمّی خودش است. همانطور که میدانید میگویند حضرت رسول (صلی الله علیه وآله و سلم) میفرمایند: از حقوق فرزند برگردن پدرش انتخاب نامی نیکو برای اوست. این انتخاب نام نیکو، نه تنها از حقوق فرزند است، که از حقوق هرچیزی که به ما تعلق دارد هم هست.



یک سالی از ولادت وبلاگم، با تمام فراز و فرود هایش، و با تمام بودن ها و نبودن هایم، میگذرد. اما انتخاب نام این وبلاگ خاطره ای شیرین برای من به یادگار گذاشت. آن روزها که بدنبال نامی برای شروع بودم، به وبلاگ های زیادی سر زدم، نام های زیادی دیدم و خواندم، اما هیچ یک جلب توجه نکردند. تا اینکه روزی مشغول شنیدن آهنگی بودم. که شاعر میگفت:

ای دلبر زیـبای من / ای سرو خوش بالایِ من

لعل لبت صهبایِ من / آن دل که بردی بازده


و من تکرار میکردم:

ای دلبر زیـبای من / ای سرو خوش بالایِ من

لعل لبت سهوایِ من / آن دل که بردی بازده


کلمه سهوا من را به خودش جذب کرد.

با خودم گفتم: سهوا!! عجب کلمه زیبایی. حالا معنایش چیست؟

سرچی در اینترنت زدم و به لغت نامه ها مراجعه کردم، اما چیزی ندیدم. کلمه ای با این املا نبود. گفتم: خب اشکالی ندارد، خودمان معنایش میکنیم، سهوا یعنی فراموش شده(ها). به معنای شعری که میخواندم هم میآید.

این نام را برای وبلاگم برگزیدم و پس از آن هرکس معنای این لغت را میپرسید میگفتم: سهوا یعنی فراموش شده(ها)! حال آنکه چنین معنایی حداقل در هیچ لغت نامه ای نبود.

مدتی گذشت و یکبار دیگر که مشغول شنیدن آهنگ مذکور بودم، مجدد این بیت نظرم را جلب کرد. اما این بار چیز دیگری میشنیدم. صهبا!! مصرع را در اینترنت سرچ زدم و دیدم: بله، یک اشتباهِ بزرگ ولی دلچسب! کلمه "صهبا" را "سهوا" شنیده بودم!

دیگر به روی خودم نیاوردم. گفتم: قسمت بوده:). حتی شعر بالای وبلاگم را هم تغییر ندادم. روزی یکی از خوانندگان محترم به آن شعر ایراد گرفتند و گفتند آن سهوا نیست و صهباست، اما آن روز کار از کار گذشته بود و من متوجه اشتباهم شده بودم. و لذا با خونسردی تمام جواب دادم: بله میدانم، ازدستی آنطور نوشتم. :دی

خلاصه این نوع نگاه به "سهوا" ادامه داشت تا چندهفته پیش. وقتی دخترِ دختر خاله ام بدنیا آمد، نام صهبا را زیاد میشنیدم و باعث شد تا مجدد به دنبال معنای سهوا بگردم. سرچ های متعددی انجام دادم تا اینکه درنهایت یافتم. "سهوا" نبود، ولی "سهواء" بود. یعنی"ساعتی از اول شب". و گویا همین سهوایی که من تلفظ میکردم، نگارشش سهواء بوده است، نه سهوا. خلاصه اینکه از همان روز تصمیم گرفتم نام وبلاگم را تغییر دهم، و به عبارتی اصلاحش کنم. دنبال بهانه ای بودم، که به مناسبت فرارسیدن سالگرد تولد وبلاگ، فراهم شد.

این هم از وظیفه ی خطیر انتخاب نام نیکو برای وبلاگم، که خیلی خوب(!) از پسش برآمدم.


ان شا الله انتخابِ نام های بعدی:دی

-------

از امروز نام وبلاگم "سهواء" است.

ولادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و آغاز دهه کرامت، مبارک.

جی900 مان

این روزها جی900 مان، که سال ها در خوشی و ناخوشی همـ راه، مونس، و همـ دم مان بود، و صحنه هایی را با آن به یادگار گذاشته بودیم، به گوشه ی خزینه ی خرابی خزیده، و در انتظار هووییست.



اما هر چقدر در این مجالِ تنهایی به بودن همراه ای با " اِندِ امکانات" در کنارمان تفکر نمودیم، به نتیجه یِ پایانی نرسیدیم. آخر یکی به ما بگوید، گوشی همراه با چنین امکاناتی در بلادِ اسلامی ما، چه سودی دارد؟! آن هنگام که نه اُپراتور درست و درمانی داریم، و نه ماهواره ای به منظور ردیابی حرفه ای، و استفاده از امکانات فوقِ پیشرفته اش؟! تنها فایده اش(!) پولیست که از جیب مبارکـ مان به چاه میریزیم.

البته این را هم تکمله ی سیاهی کنیم که، ارسال پیامک با گوشی های تاچ مدرنیته ی امروزی -در حالت افقی- بسی دست نواز است.


-------

س1: نهایتا به این نتیجه رسیدیم که همان جی900 دلانگیزمان را به شفاخانه ببریم بهتر است.

س2: البته تکمله ی 2 ای نیز بیافزایم، و آن اینکه، کسانی که اهل بازی هستند، گوشی های آخرین مدل امروزی در این زمینه نیز بسیار راحتُ الحُلقومند!

سال مار مبارک

گل بی رخ یار خوش نباشد

بی باده بهار خوش نباشد


در ابتدای کلام، تبریک و تهنیت به مناسبت بهاری نو.

سال یک هزار و سیصد و نود و یک به مانند سال های پیشین، با تمام محنت هایش به پایان رسید، و سال نو گشت. و اما بعد...

سال جدید را با سفری دلانگیز به کِرمون آغاز کِردیم. سفری که علاوه بر خوشی ها و باهم بودن هایش، من را از دید و بازدیدهای پر تعداد ابتدای عید دور کرد، که این لذت سفر را خود به خود دوچندان نمود.

در میانه ی سفر یکی از دوستان تماس گرفت و با خوشحالی بیان کرد: میبینم که شبگرد را مجدد راه انداختید!! بنده هم دور از فضای مجازی و بی خبر از این عروس هزار داماد، در ابتدا جا خوردم، اما خاطرم آمد که دُمین شبکه ی مرحوم را عمدا تمدید ننموده بودیم و کاملا آمادگی چنین روزی را داشتیم که عده ای که به قول مازلو - اندیشمند مدیر - همچنان در سطح ابتدایی هرم نیازها یا همان نیازهای اولیه انسانی- مانند حس توجه و خودبرتر بینی - مانده اند، به سراغ این دُمین آمده و دنیای مجازی را خالی از "پوسته" شبگرد نگذارند. کسانی که از سطوح ابتدایی این هرم برخوردار نبوده اند چطور میتوانند به سطوح بالایی آن از جمله اخلاق، خلاقیت و ... دست یابند؟!! و لذا انتظاری بیش از این نباید داشت!


گفتم که گفته باشم، - خصوصا برای افرادی که شائبه هایی برایشان پیش آمده بود - شبگردِ امروز به بنده هیچ ارتباطی ندارد!!


--------

س1: هر ریسمان سیاه و سفیدی که مار نیست!

جهان بدجور کوچیکِ

بهشت از دست آدم رفت، از اون روزی که گندم خورد

ببین چی میشه اون کس که، یک جو از حق مردم خورد


جهان بدجور کوچیکِ همه درگیر این دردیم
همه یک روز میفهمن چجوری زندگی کردیم


------------------

س1: اصفهانی میگه، و البته باز هم میگه. دانلود