سهواء

لعل لبت صهبای من / آن دل که بردی، باز ده

سهواء

لعل لبت صهبای من / آن دل که بردی، باز ده

نقاره میزنند...

دلی شکست و دور و برش را خدا گرفت

نقاره می‌زنند ...

مریضی به لطف آقا، شفا گرفت



هرچه داریم از آقا داریم.

حداقل من هرچه دارم از آقا دارم، حتی زندگیم.


از منبری شنیدم، حضرت رضا (علیهم السلام) فرمودند: هروقت کار خیری انجام دادید بگویید: اللّهم سَلِّم و تَمِّم. تا خداوند کارتان را به سلامت به پایان برساند. زیرا بسیار کارهای خیر هستند که به پایان نمیرسند و یا دچار آفت میشوند.


------

ولادت مولایمان امام رئوف (علیهم السلام) مبارک.

تصویر مربوط به دیشب(شب ولادت حضرت)، بعد از نماز مغرب و عشا. با گوشی دهه 60 ای.

ساعت هشت شب به صورت سراسری، در کل کشور، صلوات خاصه حضرت رضا علیهم السلام تلاوت شد. از اینجا حرم حضرت را مشاهده کنید. با همان گوشی مذکور گرفته شده. فقط موندم این گوشی چطور به فرمت mp4 ذخیره میکنه!! :دی

اعترافی به مناسبت سالگرد وبلاگ

به نظر من انتخاب نام از سخت ترین کارهاست، چه این نام مربوط به یک شیء باشد، چه مربوط به اسم یک شرکت، چه انسان، و چه وبلاگ، همیشه سخت است. در مواجهه با هر چیزی اولین مطلبی که جلب توجه می کند نام آن است، وقتی کسی میگوید فلان کارخانه فلان ماشین را تولید کرد، میگویند نامش چیست. وقتی فرزندی در خانواده ای متولد میشود، فامیل ها اول نام او را میپرسند. وقتی شرکتی تاسیس میشود، اول نامش ثبت میشود و وقتی وبلاگی نگاشته میگردد، اول چیزی که خودنمایی میکند نامش است.

از این رو "نام" این کلمه 3 حرفی، کلی حرف دارد. مطلب در دلش زیاد است. بازگو کننده نوع نگاه ها و زیبایی دهنده به مُسمّی خودش است. همانطور که میدانید میگویند حضرت رسول (صلی الله علیه وآله و سلم) میفرمایند: از حقوق فرزند برگردن پدرش انتخاب نامی نیکو برای اوست. این انتخاب نام نیکو، نه تنها از حقوق فرزند است، که از حقوق هرچیزی که به ما تعلق دارد هم هست.



یک سالی از ولادت وبلاگم، با تمام فراز و فرود هایش، و با تمام بودن ها و نبودن هایم، میگذرد. اما انتخاب نام این وبلاگ خاطره ای شیرین برای من به یادگار گذاشت. آن روزها که بدنبال نامی برای شروع بودم، به وبلاگ های زیادی سر زدم، نام های زیادی دیدم و خواندم، اما هیچ یک جلب توجه نکردند. تا اینکه روزی مشغول شنیدن آهنگی بودم. که شاعر میگفت:

ای دلبر زیـبای من / ای سرو خوش بالایِ من

لعل لبت صهبایِ من / آن دل که بردی بازده


و من تکرار میکردم:

ای دلبر زیـبای من / ای سرو خوش بالایِ من

لعل لبت سهوایِ من / آن دل که بردی بازده


کلمه سهوا من را به خودش جذب کرد.

با خودم گفتم: سهوا!! عجب کلمه زیبایی. حالا معنایش چیست؟

سرچی در اینترنت زدم و به لغت نامه ها مراجعه کردم، اما چیزی ندیدم. کلمه ای با این املا نبود. گفتم: خب اشکالی ندارد، خودمان معنایش میکنیم، سهوا یعنی فراموش شده(ها). به معنای شعری که میخواندم هم میآید.

این نام را برای وبلاگم برگزیدم و پس از آن هرکس معنای این لغت را میپرسید میگفتم: سهوا یعنی فراموش شده(ها)! حال آنکه چنین معنایی حداقل در هیچ لغت نامه ای نبود.

مدتی گذشت و یکبار دیگر که مشغول شنیدن آهنگ مذکور بودم، مجدد این بیت نظرم را جلب کرد. اما این بار چیز دیگری میشنیدم. صهبا!! مصرع را در اینترنت سرچ زدم و دیدم: بله، یک اشتباهِ بزرگ ولی دلچسب! کلمه "صهبا" را "سهوا" شنیده بودم!

دیگر به روی خودم نیاوردم. گفتم: قسمت بوده:). حتی شعر بالای وبلاگم را هم تغییر ندادم. روزی یکی از خوانندگان محترم به آن شعر ایراد گرفتند و گفتند آن سهوا نیست و صهباست، اما آن روز کار از کار گذشته بود و من متوجه اشتباهم شده بودم. و لذا با خونسردی تمام جواب دادم: بله میدانم، ازدستی آنطور نوشتم. :دی

خلاصه این نوع نگاه به "سهوا" ادامه داشت تا چندهفته پیش. وقتی دخترِ دختر خاله ام بدنیا آمد، نام صهبا را زیاد میشنیدم و باعث شد تا مجدد به دنبال معنای سهوا بگردم. سرچ های متعددی انجام دادم تا اینکه درنهایت یافتم. "سهوا" نبود، ولی "سهواء" بود. یعنی"ساعتی از اول شب". و گویا همین سهوایی که من تلفظ میکردم، نگارشش سهواء بوده است، نه سهوا. خلاصه اینکه از همان روز تصمیم گرفتم نام وبلاگم را تغییر دهم، و به عبارتی اصلاحش کنم. دنبال بهانه ای بودم، که به مناسبت فرارسیدن سالگرد تولد وبلاگ، فراهم شد.

این هم از وظیفه ی خطیر انتخاب نام نیکو برای وبلاگم، که خیلی خوب(!) از پسش برآمدم.


ان شا الله انتخابِ نام های بعدی:دی

-------

از امروز نام وبلاگم "سهواء" است.

ولادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و آغاز دهه کرامت، مبارک.